با فکـر و خـیالِ دوسـت بـودم
دیدم کـه نـشـسـته روبـرویـم
گـفـتا که بگـو به مـن خـیالت
گـفـتم تو بگو که مـن بگـویم
گـفـتا چه خبر ز خـلـوت دل
گـفـتم که از آن نشـانه جـویـم
گفت آ به سرِ چشمه ی احساس
گـفتـم به بر آ تنی بشـویم
گفتا که شـمـیـم دل ندانی ؟
گفـتم که ز کوی تو ببویم
برچسب : نویسنده : barbalenaseem بازدید : 98