آن شب است امشب که صبحش ، شاد نیست
خانه ی مهتاب هم ، از فرط غم ، آباد نیست
آفتاب از خجلتش تاخیر دارد در طلوع
بر گلوی عاشقان ، جز پنجه ی پولاد نیست
بغض شب با آه غم ، پیوست تا افغان روز
نورِ فردا در غبار و روشنی ، در یاد نیست
هم گلو بگرفت و هم ، خشک است چشم
آب باران ، آب دریا ، برلب نوزاد نیست
کودک شش ماهه هم شد آشنا با تیر تیز
با لب خشکیده گوید فرصت فریاد نیست
نگاه تو...برچسب : نویسنده : barbalenaseem بازدید : 63